دل دیدنی های شهر سرب و سراب/فرگرد510
من آن گاه که رنگ شکست و باخت را در سیمای برگ های بازی دیدم،احساس کردم تنها راه پیروزی، شکست قوانین و ایجاد بن بست نمادین است؛
بنابراین فهمیدم که چرا همه سلطه طلبان خودکامه قانون گریزند و آزمون ستیز!!
من آن گاه که ریشه درختان را دیدم،دانستم که پایبندی هر کس به اندازه ریشه ای است که در خاک دارد و اندیشه ای که در افلاک؛
بنابراین بر هر درختی نمی توان تکیه کرد .
من در حافظه هر چوب، باغی را دیدم و در خاطره هر غروب،طلوعی.
من عمری است جان را در قفس و جسم را در محبس می بینم.
میله های قفس نه در پیرامون که در درون روییده اند؛
این زندان در مجاز است،نه در درون دیوارهای دراز ؛ زندانی که ریشه را گزند می رساند و اندیشه را به بند می کشد.
من این سرزمین را دیار واژه های وارونه دیدم.
در اینجا "من" ،"نم" زده است،
"یار"،"رای"عوض کرده است،
"راه" گویی "هار" شده
و "روز" به "زور" می گذرد...
ادامه دارد...
شفیعی مطهر
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
وب نامه شفیعی
مطهر و
آدرس
modara.LoxBlog.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.